۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

7-

نه مرداد هشتاد و هشت ، ساعت ده و پنجاه دقيقه به گاه سوفيا : نيم ساعت پيش با الميرا از گردش پسينگاهي خود به هتل بازگشتيم و پيش از هر چيز به خوردن اين تكه پيتزاي بلغاري نشستيم . نوشابه هم كه توي يخچال بود و دشواري ديگري از سوي شام در ميان نبود . اين پيتزاها جدايي شان باپيتزاهاي ايراني اينست كه به اندازه ي آنها پرملات نيستند و چگونگي پرتابل(قابل حمل) و ساده تري دارند . و در برابر بسياري از خوراكيهاي ديگر در اينجا ارزانتر است . براي نمونه يك ساندويچ مرغ در اينجا چهار يا پنج يا شش لواست و كمتر نيست در حالي كه اين پيتزا كه مي توان گفت به همان اندازه ي يك ساندويچ مرغ سيركننده است و خوشمزگي دارد ، به بهاي تنها سه لوا به فروش مي رسد . به هر روي ما پسيني دوروبر ساعت نوزده به گاه سوفيا به آهنگ رفتن به آكواپوليس (پارك آبي)كه در كيلومتر يك همين جاده ي منطقه ي ماسه هاي تلايي به سوي وارنا جاي دارد ، از هتل بيرون زديم ، و پس از بيست دقيقه راهپيمايي در يك جاده ي سربالا به آنجا رسيديم . توي راه از دو سو جنگل بود ، و هتلها ، رستورانها ، و ديگر ساختمانها در ميان آنها . ماشينها و يا درشكه هاي دو اسبه در حالي كه گاه خالي و در جستجوي مشتري بودند و گاه كساني در پشت آنها لم داده بودند از جاده مي گذشتند . اما درشكه هاي خالي و در جستجوي مشتري ، گذرندگان را جار مي زدند در حالي كه تو نگاهشان نمي كردي ، و چون زبانشان را نمي دانستي خيال مي كردي دارد اسبها را هي مي كند :
به هر روي آكواپوليس كه ما هم اينك به آنجا رسيده بوديم ، بسته بود ، اما ساعت هاي كاري و چگونگي و جزئيات برنامه هاي تفريحي اش در جايگاه فروش بليت بر ديوار .
از قرار معلوم آكواپوليس يك پارك آبي بود ، با بهاي درون شدي بر بنياد قد و بالاي هر كس ! سي لوا براي بلنديهاي بالاهاي بالاتر از سد و بيست سانتي متر ، براي بالاهاي ميان سدوبيست تا نود سانتي متر دوازده لوا ، و براي بالاهاي زير نود سانتي متر رايگان . و بخشهاي گوناگوني داشت كه مي توانستي از آن بهره ببري . يعني بيشتر يك تفريحگاه است تا موزه يا جاي باستاني و ديدني . كسان در آن در كانالهايي پيچ در پيچ با بلنديهاي كم وزياد و فرمهاي گوناگون جاي مي گيرند و ورزشها و تفريحات شاد و مهيجي از اين دست . به هر روي ما به درازي بيست دقيقه تا نيم ساعت عكسهاي گوناگون از چشم اندازها و نماهاي بيروني آكواپوليس برداشته ، قوانين بهره برداري و بخشهاي گوناگون آنرا كه در بخش درون شد و فروش بليت بر ديوار چسبانده شده بود خوانده و بسوي ماسه هاي تلايي بازگشتيم .

كسان ديگري نيز در اين هنگام روز به آنجا مي آمدند ، كارهايي همانندكارهاي ما انجام مي دادند ، و بر مي گشتند ، كه چهره ي برخي از آنها در تصاويري كه ما برداشته ايم نيز ديده مي شود . هر چه بود اين هم يكي از كشش هاي گردشگري ماسه هاي تلايي به شمار مي رود . تا دوباره به پيرامون هتل خودمان بازگشتيم ، ديگر تا اندازه ي زيادي خسته شده بوديم . اين بود كه به درازي بيست دقيقه روي نيمكتي در كنار دريا ودرست نزديك به فروشگاهها و جاهاي پر رفت و آمدتر در خيابان كناره اي به آهنگ خستگي در كردني نشستيم ، كه در همين زمان روي نيمكتهاي ديگر برابر و كنار دست ما دو زوج بلغاري آمدند و در كنار يكديگر به گرفتن عكسهاي يادگاري پرداختند . يكي ازخانمها روي پاي مرد همراه خود نشست و در حالي كه به فرمي عاشقانه و شاد سرش را روي شانه هاي او گذاشته بود ، خانم زوج ديگر از آنها عكس گرفت . چنين به نگر مي رسيد كه اين زوج بلغاري تازه با هم نامزد يا ازدواج كرده و براي ماه عسل به اينجا آمده بودند . و همين كار به گونه اي ساده تر و كمتر عاشقانه تر درباره ي زوج ديگر انجام گرفت . ما پس از خستگي دركردن برخاسته و راه خود را از خيابان سمت روبروي خياباني كه بسوي آكواپوليس مي رفت ، دنبال كرديم . جاده اي كرانه اي كه الميرا مي گفت كنون نرفته ايم ولي بزودي روشن شد كه ديشب بخش زيادي از آنرا را رفته بوديم . با اين حال ضرر نكرديم ، خيلي جالب بود ، و حال داد . روبروي كازينوي International Grand Hotel امشب نيز براي كشيدن مشتري برنامه هاي هنري گوناگوني در سه بخش در كار انجام بود كه همه ي آنرا مانند ديگر علاقمندان از بيرون كازينو تماشاكرديم . نخست نمايش بسيار مهيج موش و گربه بود با اجراي يك پسر و دختر با پوششهاي شگفت و جذاب ، كه الميرا از آن فيلمبرداري كرد . ديگري اجراي آهنگ بود از سوي يك دختر ، و وسومي برنامه ي نمايشي سه دختر بود با پوششهاي متحدالشكل همراه با اجراي سرود و اهنگ ، كه الميرا مانند بسياري ديگر از مردم از همه ي اينها فيلم گرفت :
در بسياري از ديسكوها ، بارها ، رستورانها ، و جاهاي ديگر به شيوه هاي گوناگون برنامه هاي رقص و سرود در كار انجام بود . آهنگ انگليسيي كه چندي پيش اندي با يك آمريكايي ديگر درباره ي ايران خوانده بود هم اينك در فضا پيچيده و از بلندگوها به گوش مي رسيد . از جايي ديگر تركيبي از يك آهنگ عربي – هندي در كار پخش شدن بود . از بار ديشبي باز يك كارناوال ديگر امشب نيز داشت براه مي افتاد :
در يك ديسكو كه چند در ورودي داشت دم هر در يك دختر خوشگل براي بدرون كشيدن مشتري به گونه ي جالبي سرگرم رقص و پايكوبي بود . باشگاه شبانه اي كه ساعت كار آن از ده شب تا شش بامداد بود ، در آن هم اينك بسته بود ، يعني هر كس كه بدرون مي رفت پشت سرش در Night Club نيز بسته مي شد . همينجور كه پيش مي رفتيم دم به دم چيزهاي جالبتري مي ديديم . براي نمونه دم در يك رستوران دو دختر بسيار زيبا كه براي كشيدن مشتري بدرون پوششهاي رنگارنگ بومي(محلي) بر تن داشتند ، ايستاده بودند ، و . . .
اما ما گرسنه بوديم و بدين آهنگ يكسر به سراغ مك دونالد رفتيم . غذاهاي آنها گران به نگر نمي رسيد و سرشان براستي شلوغ بود . بهاي پايين ، به همراه چگونگي خوب ، و آوازه ي نيكوي جهانگير ، مشتري را بر سر آنها آوار كرده بود ، به گونه اي كه كاركنان آن مجال سرخاراندن را هم نداشتند و تو حتي نمي توانستي منوي فراورده ها و قيمت آنها را براي بررسي در اختيار بگيري . بر واژگون رستورانهاي ديگر كه بازارياب آنها صدايش را نازك مي كند ، درون و دم در آنها بازار رقص و بزن و بكوب براه است ، دخترهاي خوشگل گذاشته اند كه Hello-Welcome بگويند ، و با ترفندهاي گوناگون باز هم مشتري بر پايه ي گراني و عدم اطمينان از كيفيت غذاهايشان بسوي آنها نمي رود . به هر روي ما سرانجام بدليل شلوغ بودن مك دانلد برابر برنامه ي پيشين كه تصميم گرفته بوديم امشب پيتزاي ماسه هاي تلايي را بيازماييم كه هم ارزان بود و هم با درنگرداشت سطح و حجم آن بي گمان سيركننده مي بود . كه پس از رسيدن به يكي از جاهاي فروش آن كه ديشب آن را نشان كرده بوديم ، دو تا از آنها را گرفته و براي شب دوم به ماسه هاي تلايي و شلوغ پلوغي و شادي وگوناگوني برنامه هاي شبانه ي آن شب خوش گفته و پيتزاها را در دست در حالي كه به آنها گاز مي زديم ، بسوي هتل بازگشتيم .
اما نكته اي كه فراموش كردم بدان بپردازم پيوند باران و گرمي و سردي هوا ، با چگونگي پوشش مردم در اينجاست . در اينجا پسران و مردان در حالت آزاد و غيراداري خود همواره شورتك و يك تك پوش اسپرت بر تن مي كنند و دختران و زنان از كار نيفتاده نيز بيشترشان از يك شورت بسيار كوتاه بالاي ران (نه زانو)و يك بالاتنه ي بسيار برهنه (تاپ)بهره مي گيرند . بدين ترتيب امروز پس از نيمروز كه ما به آهنگ آكواپوليس به بيرون مي رفتيم و بيشتر از هميشه اميد باران مي رفت ، ناگهان ديديم همه ي دختران و خانمهاي گردشگاه به يكباره ايراني شده اند !يعني همان پوششي را بر تن كرده اند كه زنان ايراني در ايران آن را در خانه ، و در اينجا در بيرون از آن بهره مي جويند . يعني خانمها همگي شلوار لي بلند يا تا ميانه هاي ساق پا ، به همراه بالاتنه ي پوشيده تري بر تن كرده اند . و بي درنگ دريافتيم كه بر پايه ي پيش بيني باران و براي جلوگيري از سرمازدگي بود . مردان نيز به جاي شورتك هاي اسپرت تا زير زانو ، امروز مانند بچه ي آدم رخت پوشيده و از پوشش مردان ايراني در بيرون از خانه(در ايران) سود جسته اند . هر چند بسياري از مردان ايراني در اينجا از همان پوشش همه گير مردان در اينجا در آب و هواي معمولي بهره مي جويند . و زنان از كارافتاده نيز اگرچه بيشتر بي روسري و بي گل سر هستند ، اما ديگر بئنهاي چاق و از فرمافتاده ي خود را به نمايش نمي گذارند و بوليز و دامن هاي گشاد و باز به تن دارند به گونه اي كه هرگز برجستگي هاي نافرم بدن آنها را نشان نمي دهد . به هر ترتيب پيش بيني باران مردم درست از كار درآمد و هنگامي كه ما ديگر از آكواپوليس برگشته و در بازار پيرامون هتل گامبر مي داشتيم باران گرفت . چنين بود كه با شتاب درياكنار و و بازار تا اندازه ي زيادي از مردم تهي شد و برنامه هاي آنان را به هم زد . به گونه اي كه بسياري از كسبه بر پايه ي ماهيت كارشان ناچار پاشاز هنگام بسته بودند و آنهايي هم كه مانده بودند چيزهاي بيروني خود را بدرون فروشگاه برده بودند . چگونگي باران نيز در بنياد در اينجا چنين است كه هم اكنون فصل فصل باران است وابر بهاري پي در پي مي آيد ، رگباري يا نم نمي مي زند و مي رود . چندان ماندگار نيست . بدين روش آسمان همواره نيمه ابري تا سراسر ابري و بيسار كم سراسرآفتابي است . به هر روي من گمان مي كنم شايد بر پايه ي همين گونه پوشش آزاد ، تو هرگز حرص جنسي در خود احساس نمي كني . چون همه چيز برهنه و روست ، و امروز گمان من اينست كه پوشيدگي به اين تشنگي و حرص جنسي بيشتردامن مي زند تا اين كه بخواهد آن را كم كند يا از ميان ببرد . و اين نكته نيز درباره ي بني بشر قطعي است كه هنگامي كه چيزي را از او دريغ كنند (هر چند چيز چندان ارجمندي هم نباشد)تشنگي او درباره ي آن بيشتر مي شود . در شرايطي كه در بيشتر موارد اگر آن چيز دريغ شده را به فرم آزاد و بي مرز در دسترس همگان گذاشته شود ، در اين چگونگي كسي به آن نگاه هم نخواهد كرد ، در انديشه ي آن نخواهد بود ، و بام تا شام سودايش را در سر نخواهد پروراند ، و اين در بنياد به روانشناسي گونه ي آدمي باز مي گردد . من گمان مي كنم امروز داستان پوشيدگي يا برهنگي در همبودگاههاي اسلامي و ديگر جاهاي جهان ، درست دچار يك چنين چگونگي و دشواري بيشتر روانشناختي است ، تا هر برداشت يا تحليل از گونه اي ديگر . و برهنگي بر واژگون همه ي تحليلها وتفاسير دورودراز دانشمندان اسلامي رنگارنگ در درازي سده ها ، به جاي اين كه دشواري آفرين باشد ، از ديد من بيشتر حلال مشكلات است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر