۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

13-

چهارده مردادماه هشتاد و هشت ، ساعت سیزده و بیست دقیقه به گاه سوفیا در فرودگاه وارنا : ساعت پرواز چهارده و سی پنج دقیقه به گاه سوفیاست و ما یک ساعت و چهل دقیقه پیش به اینجا رسیدیم ، و از آن هنگام تا کنون تشریفات ترخیص ما به درازا انجامیده است . در بنیاد ما هم در سالن چشم براهی ، کارت پروازمان صادر و بارمان - تنها ساک چرخدار المیرا – تحویل گرفته شده است . نکته ای که وجود دارد این است که ما شش لوای افزونی خود را می خواستیم در دم دمه های پایانی در این فروشگاههای فرودگاه مصرف کنیم ، اما نخست این که برابر چشمداشت همه چیز در اینجا فوق العاده گران است ، و دیگر این که تنها یورو می پذیرند . نکته ی جالب دیگر کمدی پوشش خانمهای ایرانی است . تا پیش از پیاده شدن از اتوبوس ترانسفرکننده از هتل به فرودگاه ، کما بیش همگی با پوشش اروپایی یعنی بی روسری و دامن بودند ، اما اینک من نمی دانم آنها این مانتوها و روسری هایشان را کجا قایم کرده ، کی و چگونه پوشیدند که اکنون در سالن چشم براهی(انتظار) ناگهان بیش از هفتاد در سد آنها مانتوهای خود را پوشیده ، و شال یا روسریهایشان را بر گردن دارند . یعنی اگر کسی بخواهد به آسانی می تواند با گرفتن این سوژه یک فیلم مستند یا غیر مستند کمدی پرکشش و کم هزینه ای بسازد . وسرانجام لواهایمان را نیز در فروشگاه دیگری که پیدا کردیم خرج کردیم . یک چیپس بزرگ (دو تا سه برابر چیپسهای ایرانی) به بهای شش لوا یعنی چهارهزار و پانصد تومان ، که هم اینک سرگرم خوردن آن هستیم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر