۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

1-

ساعتها را بگو بخوابند
بيهوده زيستن را نيازي به شمارش نيست
(احمد شاملو)

تهران ، شش مرداد هشتادوهشت ، ساعت بیست و یک و چهل و پنج دقیقه ، مهمان پذیر شجاعی فرد در سعدی جنوبی : ما دو ساعت پیش به اینجا رسیدیم ، از فرودگاه با یک تاکسی دربست . هزینه ی اتاق هر شب نوزده هزار و دویست تومان و فردا ساعت دوازده نیز باید آن را تخلیه کرد . پرسیدیم اگر بخواهیم تا ساعت هژده بمانیم(چون بلیت ما به آهنگ وارنا فردا ساعت هشت شب بود ) چقدر باید افزونی بپردازیم ؟ پاسخ نیم بهای یک شب بود .
به هر روی زمان پرواز ما از شهر خودمان ساعت دوازده نیمروز بود که زنگ زدند روی همراه ، و گفته شد پرواز با چهار ساعت و بیست دقیقه درنگ ، در ساعت شانزده و چهل دقیقه انجام خواهد شد . بر همین پایه ما پس از خوردن ناهار و آسایش نیمروزی ساعت پانزده با یک دربست دوهزارتومانی به فرودگاه رفتیم ، و خوشبختانه پرواز سر ساعت یاد شده با یک هواپیمای بوئینگ انجام گرفت . بر پایه ی افتادن و دو رویداد دلخراش هوایی دو هفته ی گذشته در ایران ، دودلی و ترس را در میان تک تک سرنشینان پرواز هویدا بود ، تا جایی که زمانی که هواپیما پس از یک ساعت و سی دقیقه پرواز سرانجام در ساعت هژده و پانزده دقیقه در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست ، خانمی از پشت سر کف زنان با شادمانی گفت : نمردیم ، نمردیم ! در هواپیمای ایران ایر(هما) پذیرایی مانند همیشه بود : ساندویچهای سرد ، آب میوه با شهد انبه ، و یک بسته مغز بادام بسیار جالب ، اما این بار افزون بر این ها یکی یک بتری آب معدنی نیز میان رهنوردان پخش گردید ، شاید بدین آهنگ که دیگر سرنشینان هی برای یک لیوان آب زنگ نزنند و مایه دردسر مهمانداران نگردند . با این همه ما چون به گونه ای بی کم و کاست و گسترده ناهار خورده بودیم ، بیشتر پذیرایی های درون هواپیما را پیش از آغاز به کار نوشتن این یادداشت به نام شام میل کردیم ، به همراه دوغ بسیار بد ، افتضاح ، و آبکی آبعلی ، که من رفته بودم از پایین گرفته بودم .
کارهایمان برای فردا :دلار کردن لیرها بازمانده از پارسال در میدان فردوسی ، رفتن به آژانس گردشگری برای دادن بازمانده ی پول و سپردن چهل میلیون ریال چک تضمین شخص ثالث ، و در برابر آن دریافت بلیتها و پاسپورتها . در تهران کار دیگری نداریم . پرواز بیرون از کشور به آهنگ وارنا در بلغارستان نیز برابر برنامه فردا ساعت بیست انجام خواهد شد .
المیرا سریال پرستاران نگاه می کند از شبکه یک . اتاق کنار خیابان جای دارد و از همین رو گاهی آوای گذر خودرویی شنیده می شود . تهویه ی اتاق روشن ، اما هوا همچنان گرم و دم کرده است . سعدی جنوبی اندکی سوت و کورتر از همیشه به نگر می رسد
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر